بسم رب الشهدا
طلائیه (2)
طلائیه تو را به سکوت خاکریزها که غریبند
به آرامش سنگرهائیکه گم نامند . به کانال هائیکه هنوز انوار نورانی شان به عرش الهی نشانه می رود به راز و نیازهای خاموشی که دیگر به گوش نمی رسند به نجوای سوزان شهدایی که دیگر شنیده نمی شوند به لحظه هایی که هفت آسمان سر خم کرده و سه راهی طلائیه را نظاره می کنند به لحظاتی که در یک آن سر از بدن همت با ترکشی گرم جدا می گردد . به شلمچه و پیکرهای دو نیم گشته به قایقی که پیکر نیمه جان باکری را روی دجله حمل می نماید ، به پیکر سوخته شفیع زاده که لرزه بر گامها می افکند به لحظاتی که حسین ( علیه السلام ) به طرف نخلستان می دوید ، به لحظه ای که زینب ( سلام الله ) اشک می ریزد و قتلگاه را نظاره می کند به خاک ریزی که تجلّایی بر روی آن آرام گرفت به خاک ریز ها ئیکه سر خونین بر آن نشسته بود . به سر خونین قصّاب به نارنج کی که در دستان یاغچیان منفجر می گردد به سرخی خورشیدی که در بهشت طلوع می کند و در شلمچه غروب . به لحظه ای که سیم خاردار پیکر بسیجی را از هم می شکافد به زمانیکه شهدا یک به یک در درون کانال ماهی دست و پا می زنند و جان می دادند به آرام گرفتنی که...
که اصغر در صحرای کربلا آرام گرفت . به اشکهایی که زینب ( سلام الله ) در تلّ زینبیّه ریخت ، به آن دم که رقیّه ( سلام الله ) می دوید . به خارهای که زینب ( سلام الله ) از پای یتیمان حسین ( علیه السلام ) بیرون می کشید ، به سالها اسارت به زندانهای بغداد ، به سلول های تاریک انفرادی ، به اشک های دسته جمعی ، به شهادت خلیل فاتح در خاک غربت ، به حال روحانی و عرفانی ، به نمازهای بدون پیش نماز ، به اذانی که قبل از عملیات طنین انداز می شد و بعد از عملیات پایان می گرفت ، به تنهائی و غربت بعد از عملیات به پیکرهای ناشناس ، به دندهای شکسته به دهان پاره و کام خونین به دستان بسته علی به غربت و تنهائی علی به کوچه های مدینه به چاه علی و ماه علی به صورت نیلی زهرا به ...
طلائیه تورابه خدا لب باز کن و از خیبر بگو از محاصره گردان امام حسین ( علیه السلام ) و خطّ لشگر 27 رسول ، از تشنگی و خستگی بسیجی ها از اطاعت بسیجی ها از غربت یاران خمینی (قدس ) ...
طلائیه بدان تا خون یاران خمینی ( قدس ) در کالبد ما جاری است انشاالله هرگز فراموشت نخواهیم کرد .
لوسآنجلسیها در جامجم